صفحات

پنجشنبه، دی ۰۹، ۱۳۸۹

صدها تن از نویسندگان و فعالان ایرانی و بین المللی، خواستار توقف اعدامهای سیاسی در ایران شدند

 
صدها نویسنده، روزنامه نگار، هنرمند، استاد دانشگاه و فعال حقوق بشر با امضای این بیانیه به حکم اعدام حبیب الله لطیفی و دیگر زندانیان سیاسی محکوم به اعدام اعتراض کرده اند ...

حبیب‌الله لطیفی، دانشجوی اسیر در زندان سنندج که مدت‌هاست از بیماری‌های گوناگون و ناراحتی قلبی رنج می‌برد، در آستانه‍ی اعدام است. جمهوری اسلامی با گسترش اعدام‌ها، به ویژه برای ایجاد ترس و وحشت در کردستان و در سراسر ایران، قصد دارد این دانشجوی کرد را به اتهام واهی «محاربه»، به کام مرگ روانه کند.

حبیب‌الله لطیفی، بنا به گفته‍ی وکیل خود صالح نیکبخت، کلیه‍ی اتهامات وارده را قویاً رد کرده است. با این حال، قاضی پرونده با استناد به قرآن، کتاب تحریرالوسیله‍ی خمینی و قوانین اسلامی، او را به مجازات مرگ محکوم کرده است.

اجرای حکم اعدام حبیب الله لطیفی که برای روز یکشنبه ۵ دیماه ۱٣۵۹ (۲۶ دسامبر ۲۰۱۰) اعلام شده بود با اعتراض گسترده ایرانیان در داخل و خارج کشور و اعتراض مجامع و نیروهای مترقی بین المللی به تعویق افتاد. اما همچنان داس مرگ سایه شوم خود را بر زندگی او و ده ها زندانی سیاسی دیگر که به اعدام محکوم شده اند گسترده و هرلحظه ممکن است، این‌بار بدون آگاه شدن افکار عمومی، چنگال خود را در جانِ جوان او و دیگر زندانیان سیاسی محکوم به اعدام فرو بَرد و وجود عزیز آن‌ها را از مردم ایران بگیرد.

ما با ابراز نگرانی از شمار روزافزون اعدام‌ها در ایران، از دولت‌ها و مجامع بین‌المللی می‌خواهیم که برای لغو حکم اعدام حبیب‌الله لطیفی و دیگر زندانیان سیاسی در ایران هرچه سریع‌تر اقدام کنند و از دولت جمهوری اسلامی بخواهند که به بازداشت ها و محاکمات بی رویه فعالان جنبش های مدنی و سیاسی پایان دهد.

یکشنبه، دی ۰۵، ۱۳۸۹

تلاشهای جهانی فعالان حقوق بشر برای نجات جان حبیب الله لطیفی دانشجوی کرد محکوم به اعدام

 
حبیب الله لطیفی زنده است. او بامداد امروز اعدام نشد. خانواده حبیب، لحظاتی پیش در زندان سنندج توانسته اند او را ملاقات کنند . به گفته خانواده حبیب الله لطیفی، او در سلامتی کامل بسر می برد و از روحیه بالایی برخوردار بوده است . این خبر قطعا خوشحال کننده است اما هنوز ابهامات زیادی در مورد این حکم وجود دارد. وکلای حبیب الله لطیفی در حال رایزنی با مقامات مسئول هستند. هنوز نتیجه رایزنی وکلا با مقامات قضایی کردستان مشخص نیست. نتیجه مشخصی که تلاش های گسترده داخلی و بین المللی در پی داشته، عدم اجرای حکم حبیب الله لطیفی در زمان تعیین شده است.

‎عدم اجرای این حکم به معنای لغو آن نیست. باید منتظر ماند تا مقامات قضایی رسما اعلام کنند چه تصمیمی در خصوص این پرونده گرفته اند.

‎از مجموعه اتفاقاتی که افتاده می توان نتیجه گرفت که اقدام فوری و تلاش گسترده وکلای پرونده، منتقدان این حکم، مردم در سنندج و سرتاسر جهان موثر بوده و حداقل از اعدام حبیب الله لطیفی در زمان تعیین شده جلوگیری کرده است.

‎کمپین سراسری نجات حبیب الله لطیفی ضمن تشکر از همه اشخاص و نهادهایی که برای توقف اجرای این حکم تلاش کرده اند، بالاخص مردم سنندج، از افکار عمومی و نهادهای حقوق بشری درخواست می کند که با حساسیت، وضعیت پرونده و تحولات مربوط به حکم حبیب الله لطیفی را دنبال کنند و تا رفع خطر اعدام این دانشجوی محکوم به اعدام به اعتراضات خود ادامه دهند. بی شک تا حکم حبیب الله لطیفی به شکل رسمی لغو و از سوی وکلای وی اعلام نشود، کماکان باید نگران بود و به تلاش ها ادامه داد.

سه‌شنبه، آذر ۳۰، ۱۳۸۹

شب یلدا خجسته و گرامی باد

 
شب يلدا يا «شب چله» شب اول زمستان و درازترين شب سال است. و فردای آن با دميدن خورشيد، روزها بزرگ تر شده و تابش نور ايزدی افزونی می يابد. اين بود که ايرانيان باستان، آخر پاييز و اول زمستان را شب زايش مهر يا زايش خورشيد می خواندند و برای آن جشن بزرگی بر پا می کردند.


اين جشن در ماه پارسي «دي» قرار دارد که نام آفريننده در زمان قبل از زرتشتيان بوده است که بعدها او به نام آفريننده نور معروف شد،همان که در زبان انگليسي "day"خوانده ميشود.



يلدا و جشنهاي مربوطه که در اين شب برگزار مي شود،يک سنت باستاني است.يلدا يک جشن آريايي است و پيروان ميتراييسم آن را از هزاران سال پيش در ايران برگزار مي کرده اند.يلدا روز تولد ميترا يا مهر است.اين جشن به اندازه زماني که مردم فصول را تعيين کردند کهن است.



نور،روز و روشنايي خورشيد،نشانه هايي از آفريدگار بود در حالي که شب ،تاريکي و سرما نشانه هايي از اهريمن. مشاهده تغييرات مداوم شب و روز مردم را به اين باور رسانده بود که شب و روز يا روشنايي و تاريکي در يک جنگ هميشگي به سر مي برند.روزهاي بلندتر روزهاي پيروزي روشنايي بود درحالي که روزهاي کوتاه تر نشانه اي از غلبه تاريکي.

براي در امان بودن از خطر اهريمن،در اين شب همه دور هم جمع مي شدند و با برافروختن آتش از خورشيد طلب برکت مي کردند.



آيين شب يلدا يا شب چله، خوردن آجيل مخصوص ، هندوانه، انار و شيرينی و ميوه های گوناگون است که همه جنبه نمادی دارند و نشانه برکت، تندرستی، فراوانی و شادکامی هستند. در اين شب هم مثل جشن تيرگان، فال گرفتن از کتاب حافظ مرسوم است. حاضران با انتخاب و شکستن گردو از روی پوکی و يا پری آن، آينده گويی می کنند.



بر گرفته از کتابهای

" دیدی نو از آیینی کهن " نوشته دکتر فرهنگ مهر

"گاهشماري و جشنهاي ايران باستان" نوشته هاشم رازي

دوشنبه، آذر ۲۹، ۱۳۸۹

نامه جمعی از فعالان سیاسی به دبیر کل سازمان ملل در سالروز بازداشت امیر انتظام



جناب آقای بان کی مون دبیرکل محترم سازمان ملل،


حتما اطلاع دارید که در بیست وهشت آذر ۱۳۵۸ عباس امیرانتظام، معاون نخست وزیر، سخنگوی دولت موقت انقلاب ۱۳۵۷ سفیر ایران در کشور های اسکاندیناوی پس از اشغال سفارت آمریکا، به اتهام توطئه برای انحلال مجلس خبرگان، مخالفت با نظام ولایت فقیه، تلاش برای ایجاد اختلاف بین فلسطین و لیبی با ایران، فراری دادن سران رژیم سابق و ارائه اطلاعات سرّی به آمریکا دستگیر شد.



او پس از ۴۵۴ روز بازداشت در سلول انفرادی، در دادگاه ویژه انقلاب اسلامی بدون حضور وکیل و هیئت منصفه به اعدام و سپس با تخفیف به مجازات حبس ابد محکوم شد. عباس امیرانتظام، از سال ۱۳۵۸ تا سال ۱۳۷۷ به مدت ۱۹ سال در سخت ترین وضعیت و بدون هیچ گونه مرخصی در زندان های جمهوری اسلامی به سر برد.

انتشار گزارش آقای گالیندوپل نماینده ویژه حقوق بشر سازمان ملل متحد در سال ۱۳۷۰ و انتشار تصویرش در حال بیماری و داشتن سرم در دست و با پای زنجیر شده بر تخت بهداری زندان اوین بیانگر شقاوتی است که براین مرد مبارز و سختکوش برای آزادی و دمکراسی رفته است.

امروز این قدیمی ترین زندانی سیاسی جمهوری اسلامی و سمبل مقاومت ایرانیان در برابر استبداد حاکم وارد سی و یکمین سال زندان خود میشود. این انسان شریف در دوران زندانی خود در زندان های مخوف جمهوری اسلامی ایران بیش از سی و دو عمل جراحی را تحمل کرده است. عباس امیرانتظام هم اکنون به دلیل بیماری در مرخصی موقت در خارج از زندان نگهداری میشود و بنا بر اطلاعات موجود هر لحظه امکان بازگرداندن او به زندان اوین وجود دارد.

جناب آقای بان کی مون دبیرکل محترم سازمان ملل، ما امضاء کنندگان این نامه خواهان پایان دادن به زندان و آزادی فوری و بی قید و شرط عباس امیرانتظام هستیم و مصرا از جنابعالی تقاضا داریم نسبت به آزادی او اقدام فرمائید.



احمد آزاد، نعمت آزرم، داریوش احمدی، ادیب برومند، لقا اردلان، کمال ارس، حسین اسدی ، اسکندر اسکندری، کوهزاد اسماعیلی، مرتضی اصلاحچی، کورش افطسی ، بانو فرشید افشار، علی افشاری، امیر حسین اعتمادی، فرهاد امیر ابراهیمی، امیررضا امیربختیار، نوشابه امیری ، فریبا امینی، مرتضی انواری ، علی ایل بیگی، هرمیداس باوند، مرتضی بدیعی، جهانشاه برومند، فرامرز بیانی، سپیده پورآقایی، احمد تقوایی، منوچهر تقوی بیات، بیژن جانفشان، عیسی خان حاتمی، اسماعیل حاج قاسمعلی، حمید حمیدی، مهرداد حیدرپور، علی خرد پیر، عباس خرسندی ، فریبا داوودی مهاجر، پرویز دبیری، جمال درودی، حمیدرضا راستگو نیا، حسین راضی، سهیل رسولی، امیر رشیدی، علی رشیدی، کورش زعیم، خسرو سعیدی، بهروز سورن، حسین شاه حسینی، رضا شاه حسینی، جواد شرف الدین، حسین شفیعی، محمدرضا شکوهی فرد، حسن شهیدی ، امیر شیخ الاسلام، سعید شیرزاد، قاسم شیرزادیان، محمد صادقی، ایرج صبحانی، بنیامین صدر، حمید صدر، شهلا صفایی، یعقوب صفایی، مجید ضیائی، حسن طالبی، پیمان عارف، حسین عزت زاده، مجید علی نژاد، منوچهر فاضل، مسعود فتحی، سعید فدوی، ناصر فربد، محسن فرشاد، ناصح فریدی، اصغر فنی پور، کامبیز قائم مقام، محسن قائم مقام، علی قادری، فرزانه قاسمی، فرهنگ قاسمی، حسن قدیانی، باقر قدیری اصلی، آیدا قجر، امین کرد، عزیز الله کرملو، سعید کلانکی، ناصر کنعانی، جهانگیر گلزار، علی گوشه، بهرام مبشری، بهمن مبشری، پریچهر مبشری، تراب مستوفی، صادق مسرت، حمیدرضا مسیبیان، مهدی مصدق، مهران مصطفوی ، اسماعیل مفیدزاده، منوچهر ملک قاسمی، رویا ملکی، هرمز ممیزی، ابراهیم منتصری، حسین موسویان، اصغر مومنی، مهدی مویدزاده، بهجت مهرآسا، محمدعلی مهرآسا، فریده مهمنش، همایون مهمنش، میترا میرزا زاده، شکوه میرزادگی، انور میرستاری، رضا ناصحی، صبا نصری، علی اکبر نقی پور، ابوالفضل نیماوری ، منوجهر واثق نوری، پروانه وحید منش، ژاله وفا، رضا ولی زاده، انصاف علی هدایت، علی هنری، فرشید یاسائی، محمدرضا یزدان پناه

بیست وهشت آذر ۱۳۸۹ برابر با ۱۹ دسامبر ۲۰۱۰

چهارشنبه، آذر ۱۷، ۱۳۸۹

حمیدرضا خادم، عضو جبهه ملی ایران به ۴۰ ماه حبس محکوم شد

 
بنا به گزارش منابع حقوق بشری، حمیدرضا خادم، عضو موسس کمیته همبستگی با دانشجویان زندانی و همچنین عضو سازمان دانش آموختگان جبهه ملی ایران، از سوی شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب تهران به سه سال و چهار ماه حبس تعزیری محکوم شد.




به گزارش ارگان خبری فعالان حقوق بشر در ایران، این فعال سیاسی و دانشجویی که بعد از وقایع عاشورای سال گذشته در منزلش دستگیر شده و قریب به دوماه را در سلولهای بند ٢۰٩ گذرانده بود، به اتهام "تبلیغ علیه نظام"، "اجتماع و تبانی به قصد اقدام علیه امنیت کشور" و "اخلال در نظم عمومی" توسط قاضی صلواتی به سه سال و چهار ماه حبس تعزیری محکوم شده است.

سه‌شنبه، آذر ۱۶، ۱۳۸۹

گرامیداشت روز دانشجو در دانشگاههای سراسر کشور علارغم تهدید و فشار نیروهای امنیتی

تجمع اعتراضی شانزدهم آذر، امروز در دانشگاه آزاد قزوین با حضور بیش از یک هزار نفر از ساعت ۱۰ و از میدان قلم این دانشگاه آغاز شد. این حضور اعتراضی با شعار "یاحسین میرحسین" دانشجویان آغاز و در حالی بود که حضور نیروهای امنیتی و بسیج هر لحظه گسترده تر میشد و آنها اقدام به تهدید و فیلمبرداری از دانشجویان نمودند.
دانشجویان دانشگاه خواجه نصیر با برپایی تجمع اعتراضی و پخش پوسترهایی از میرحسین موسوی و میلاد اسدی، روز دانشجو را پاس داشتتند.
همزمان با روز دانشجو جمعي از مردم كرمانشاه با حضور بر مزار مهندس كيانوش آسا ياد و خاطره اين شهيد سرفراز جنبش دانشجويي را گرامي داشتند. دانشجویان دانشگاه سیستان و بلوچستان در روز ۱۶ آذر دست به تجمع اعتراضی آرام در مقابل سلف غذا خوری این دانشگاه زده اند.
علی رغم فضای امنیتی بسیار شدید حاکم بر دانشگاه ها، در حدود ۳۰۰ نفر از دانشجویان دانشگاه هنر تهران تجمع اعتراضی برگزار کردند. این دانشجویان در تجمعات خود به نشان همبستگی با دانشجویان زندانی سرود "یار دبستانی" سر دادند.
دانشجویان دانشگاه امیرکبیر به پاسداشت 16 آذر و در حمایت از دانشجویان دربند، دست به تجمع اعتراضی زدند.
 پس از ایجاد درگیری بین دانشجویان و نیروهای فشار، آقای باقری که از اعضای حراست دانشگاه است و نقش زیادی در سرکوب های چندین سال اخیر داشته،۴ تن از دانشجویان را بازداشت و به حراست منتقل کرد. همچنین ذوقی از نگهبان های دانشگاه هم نقش برجسته ای در این اقدام داشت. تا این لحظه خبری از این عزیزان به دست نیامده است.

گفتنی است که در تجمع امروز در دانشگاه امیرکبیر دانشجویان قصد نمایش دادن عکس مجید توکلی را داشتند که با حمله نیروهای بسیجی همراه شد.

دوشنبه، آذر ۱۵، ۱۳۸۹

طنین مرگ بر دیکتاتور در دانشگاه تهران

امروز ۱۵ آذر، یک روز مانده به "روز دانشجو" دانشجویان دانشکده فنی دانشگاه تهران تجمع اعتراضی برگزار کردند.
به گزارش دانشجو نیوز، مراسم انجمن اسلامی دانشگاه تهران ظهر امروز در تالار "شهید چمران" دانشکده فنی دانشگاه تهران برگزار شد و دانشجویان با سر دادن شعار هایی همچون "نصر من الله و فتح قریب ، مرگ بر این دولت مردم فریب" ، "دانشجو میمیرد ذلت نمی پذیرد" ، "یا حسین میرحسین" ، "مرگ بر دیکتاتور" و "الله اکبر" دست به اعتراض زدند. در این مراسم دانشجویان همچنین سرود "یار دبستانی" را نیز بارها خواندند.



گفتنی است که این مراسم و تجمع در حالی برگزار شد که نیروهای امنیتی و پلیس حضور چشمگیری در اطراف دانشگاه داشتند. همچین نیروهای حراست از حضور فعالین دانشجویی به داخل دانشگاه جلوگری می کردند


تجمع و مراسم اعتراضی امروز دانشجویان دانشگاه تهران در پی فعالیت ها و اقدامات روزهای گذشته دانشجویان برگزار شد. دانشجویان دانشگاه تهران طی ٢ هفته گذشته به اقداماتی همچون شعارنویسی بر روی دیوارها و همچنین پخش "نشریه دانشجو" در سطح دانشگاه دست زدند.

چهارشنبه، آذر ۱۰، ۱۳۸۹

زندگی شهلا جاهد به پایان راه رسید

شهلا جاهد، متهم به قتل همسر فوتباليست سابق ايران، بامداد چهارشنبه در زندان اوين اعدام شد.عبدالصمد خرمشاهی وکيل شهلا جاهد . اجرای حکم اعدام موکل خود را تاييد کرد.


پرونده شهلا که به دلیل وجود ابهامات بسیار و عدم رفع ایرادات 14 صفحه ای وکلای پرونده بر حکم صادره، هرچند در دستگاه قضایی بسته می شود اما به خیل پرونده هایی می پیوندند که در افکار عمومی همچنان باز می مانند.




شهلا جاهد، متهم به قتل لاله سحرخیزان، همسر ناصر محمدخانی، بازیکن سابق تیم ملی فوتبال ایران است که برمبنای اعترافات اش در اداره آگاهی به اعدام محکوم شد، هرچند که خانم جاهد در دادگاه، اعترافات خود را پس گرفته و اعلام کرد اگر او را به اداره آگاهی بازگردانند قتل 200 نفر دیگر را نیز بر عهده میگرد، اما قاضی پرونده بر مبنای اختیاراتی که قانون با عنوان "علم قاضی" به او میدهد خانم جاهد را قاتل لاله سحرخیزان تشخیص داده و حکم به اعدام او داد.


این در حالی است که سازمان عفو بين الملل روز سه شنبه خواستار توقف اين حکم اعدام شده بود
آقای خرمشاهی افزود: شهلا در لحظات آخر با التماس و گريه از خانواده لاله سحرخيزان می‌خواست که از قصاص او گذشت کند.




وی گفت: شهلا در لحظه اجرای مجازات فقط دعا می‌خواند.

یکشنبه، آذر ۰۷، ۱۳۸۹

گزارشی از برگزاری جلسه ماهانه اعضای جبهه ملی ایران در قبرس

جلسه این ماه اعضای جبهه ملی ایران در قبرس روز شنبه 2010 / 11 / 27 با حضور اکثریت اعضاء برگزار شد . بدلیل عدم حضور آقای مرادی در جلسه امروز آقای نادر تقی زاده مسئولیت جلسه را بر عهده گرفت . جلسه با خوش آمد گویی به یکی از مهمانان تازه وارد و همچنین مرور دستور جلسه این ماه توسط آقای تقی زاده آغاز شد . ارائه مجدد چارت سازمانی توسط خانم اشعاری جهت برنامه ریزی و پیشرفت هر چه بهتر کارکرد گروه به بحث و تبادل نظر گذاشته شد و پی گیری ادامه روند کار به ماه آینده موکول شد . پیشنهادات و توضیحات آقای تقی زاده در مورد کمیته فرهنگی و همچنین معرفی کتاب ماه و ارائه توضیحاتی پیرامون آن در زمینه نحوه دستیابی و طی مسیر از دیکتاتوری به دمکراسی . بدلیل نزدیک شدن به سالگرد 16 آذر. نحوه برگزاری وبزرگداشت این روز مورد بحث وبررسی قرار گرفت در ادامه آقایان طیب نژاد . سلطانی و اینانلو مطالب و دست نوشته های خود را برای حاضرین قرائت کردند . همچنین توضیحاتی در زمینه مبحث مقاله و مقاله نویسی از جانب آقای تقی زاده ارائه شد


بحث و بررسی رویدادهای روز ایران و بررسی مسائل درون سازمانی پایان بخش جلسه امروز بود .



با سپاس دبیرخانه جبهه ملی ایران ( قبرس )

یکشنبه، آبان ۳۰، ۱۳۸۹

دیدار اعضای جبهه ملی ایران با پرستوفروهر در سالگرد قتل داریوش و پروانه

روز گذشته سخنگو و اعضای جبهه ملی ایران در سالگرد دشنه آجین شدن داریوش و پروانه فروهر با حضور در "خانه آزادی" (منزل مسکونی آن مبارزان دیرپای ملی) به دیدار پرستوفروهر رفته ،ضمن ابراز همدلی و همدردی با پرستو آن داریوش و پروانه را گرامی داشتند.




در این دیدار دکتر داودباوند،سخنگوی جبهه ملی ایران با درود به روان آن جانباختگان قتلهای زنجیره ای پاییز ۷۷ به بررسی ابعاد حقوقی و تاریخی پدیده قتل سیاسی در تاریخ معاصر ایران و بویژه مقطع پس از انقلاب پرداخت.



مهندس کوروش زعیم نیزبا بیان خاطراتی از شهید فروهر یاد و نام وی و پروانه را یادی ارجمند برای ایرانیان آزادیخواه دانست و گفت: تا زمانیکه ابعاد قتلهای زنجیره ای کاملا برای افکار عمومی روشن نشود و حاکمیت به شکلی صمیمانه از کرده خویش ابراز پشیمانی نکند، بخشش این جنایت امکان ناپذیر خواهد بود.



مه لقا اردلان، همسر مرحوم اردلان نیز با ذکر خاطراتی از مبارزات مشترک داریوش فروهر و علی اردلان از واپسین روزهای حیات پروانه گفت و اینکه دو روز پیش از وقوع آن اتفاق شوم پروانه میهمان ایشان بوده است که پیروز دوانی (دیگر مفقود قتلهای زنجیره ای نیز حاضر میشود.) و در این حال پروانه میگوید: همین روزهاست که به سراغ این جوان و شاید هم به سراغ ما بیایند!



پیمان عارف نیز اظهار داشت: در سالهای اخیر شاهد برخورد به شدت سختگیرانه حاکمیت در قبال برگزاری سالگرد برای داریوش و پروانه هستیم. سوال اینجاست که اگر موضع حاکمیت همان است که رهبری نظام در نماز عیدفطر سال ۷۷ گفتند و داریوش فروهر را دشمنی نجیب دانستند ،حال سوال این است که آیا حاکمیت نیز با این "دشمن نجیب" از موضع نجابت برخورد کرده و اگر نه با زنده آن شادروان، لااقل با مرده و جسم به خاک سپرده وی برخوردی از سر نجابت داشته است؟ این چه دشمن نجیبی است که آقایان حتی اجازه برگزاری سالگرد را هم برایش نمیدهند؟ آیا آقایان خدای ناکرده میخواهند به صدزبان بگویند که خود نجابت از دست داده اند؟!



بانوان سمیرا جمشیدی و ضیایی نیز از سوی سازمان زنان جبهه ملی ایران مراتب همدردی و همدلی خویش با پرستو فروهر را ابراز داشتند.



در این دیدار همچنین محمد کریمی و اکبر فهیمی از سوی سازمان دانش آموختگان جبهه ملی حضور داشتند.

شنبه، آبان ۱۵، ۱۳۸۹

دیدار و دلجویی زهرا رهنورد از خانواده حشمت الله طبرزدی

زهرا رهنورد، نویسنده و استاد دانشگاه ، در ادامه دیدار با خانواده های زندانیان سیاسی، با همسر و خانواده حشمت الله طبرزدی، فعال سیاسی زندانی، دیدار کرد.



حشمت الله طبرزدی اکنون در زندان رجایی شهر محبوس است و به ۹ سال حبس قطعی محکوم شده است .

همسر طبرزدی در این دیدار از نحوه برخورد ماموران امنیتی هنگام بازداشت همسرش گفت : «متاسفانه ماموران امنیتی هیچ حرمتی برای برادر دو شهید و خانواده اش قائل نشدند وهمسرم را با شرایط بدی بازداشت کردند و وی را در شرایطی که قبلا هشت سال را به دلیل فعالیت های سیاسی و مدنی در زندان و دور خانواده بوده، مجدداً روانه زندان کردند»

.وی همچنین بااشاره به شرایط بد زندان رجایی شهر ادامه داد :«فاصله زندان رجایی شهراز تهران شرایط بسیار سخت تری رابرای خانواده ما به وجود آورده است .»

زهرا رهنورد نیز در این دیدار با بیان اینکه اگر چه در شرایط حاضر همه مظلوم هستیم اما سلحشوریم تاکید کرد : « هر روز همه ما خدا را شکر می کنیم که با ظالمان نیستیم ، کسی را زندان نکرده ایم و به خانه کسی روزانه یا شبانه حمله نکرده ایم . خدا را شکر می کنیم ، که آزادیخواه و عدالت طلبیم و دستمان را به خون کسی و به بستن حلقوم کسی آلوده نکرده ایم.»

.

وی در ادامه آرزوی آزادی هرچه سریعتر زندانیان را از خداوند خواستار و ادامه داد :« آقای طبرزدی و همه زندانیان سیاسی آزادگانی هستند که فقط به سرافرازی ایران و سعادت ملت می اندیشند.»

همچنین حشمت الله طبرزدی طی تماس تلفنی از زندان رجایی شهر ، در گفتگو با زهرا رهنورد از دیدار او با خانواده اش تشکر کرد. در این تماس تلفنی خانم رهنورد استقامت و روش مبارزه حشمت الله طبرزدی را ستودنی خواند.

حشمت الله طبرزدی دبیرکل جبهه دمکراتیک و سخنگوی شورای همبستگی برای دمکراسی و حقوق بشر در ایران از سال گذشته در زندان است.

این فعال سیاسی و مدیر مسئول نشریۀ توقیف شدۀ پیام دانشجو، پس از تبعید به زندان رجائی شهر، ماه گذشته در دادگاه انقلاب به ۹ سال حبس تعزیری و ۷۴ ضربه شلاق محکوم شده است.
منبع : کلمه

پنجشنبه، آبان ۱۳، ۱۳۸۹

بيانيه جبهه ملي ايران : اشغال سفارت آمريكا اشتباه و خلاف مصالح ملي بود

 از وقایعی که درنخستین سالهای بعدازانقلاب 57 درایران رخ داد، اقدام گروهی ازدانشجویان که خودراپیروخط امام نامیدندبودکه در روزسیزدهم آبانماه 1358 ازدرودیوارسفارت آمریکا به بهانه اینکه آنجا لانه جاسوسی است بالارفته وآن را اشغال کرده وکارکنانش رابه گروکان گرفتند. 
آنها خواستار استرداد محمدرضاشاه واموالش به ایران شدند. گروگان گرفتن کادر دیپلماتیک کشورها و یا بازداشت هردیپلمات خلاف موازین حقوق بین الملل بوده و هست و لذا این گروگانگیری از سوی بسیاری ازکشورهای جهان محکوم شد. 

ملت ایران و مردم جهان بخوبی به خاطر دارند که هنگامیکه دولت ملی مصدق داشتن رابطه با دولت استعماری انگلیس را به مصلحت ایران ندانست به شکلی معقول و مطابق باعرف دیپلوماتیک رسما ازدولت انگلیس خواست که سفارت خود را در ایران تعطیل نماید و یک هفته فرصت داد تا اتباع انگلیس بااحترام از ایران خارج شوند و دعاوی خودرا علیه انگلیس در مجامع ذیصلاح جهانی دنبال نمود و بهمین جهت هیچکس نتوانست به حرکت درست او ایراد و اشکالی وارد نماید. 

آنچه مسلم است آمریکا ازآن گروگانگیری که 444 روزادامه داشت سود فراوان برد، هیجان عمومی ایجادشده بین مردم آمریکا بهانه ای شد که آمریکا باردیگرپس ازجنگ ویتنام به سوی سیاست تهاجمی برود. ریگان از طرف افراطی ترین جناح حزب جمهوریخواه در انتخابات ریاست جمهوری بر دموکرات ها پیروز شد و روزی که ریاست جمهوری ریگان آغاز میشد گروگان ها آزاد شدند. آمریکا منافع ملی ایران را درخلیج فارس نادیده گرفت به نحوی که تا امروز سراسرخلیج فارس و دریای عمان عرصه حرکت های نیروی دریایی آمریکا و تهدید خاورمیانه است. در برابر دولت ایران درصحنه سیاسی جهان منزوی گردید ، کلیه اعتبارات و میلیاردها دلار وجوه دولت ایران دربانک های آمریکائی و چند کشور دیگر مسدود شد و آمریکا موافقت چندین کشوربزرگ صنعتی جهان را برای محاصره اقتصادی وصنعتی ایران بدست آورد. محاصره ای که درسالهای اخیر ماجرای انرژی هسته ای وغنی سازی اورانیوم آن را تشدیدکرده است .بالاتر ازهمه گروگان گیری فرهنگ و تمدن ایرانیان رادر انظار جهانیان مخدوش نمود. و پر واضح است که عمل گروگان گیری کارکنان سفارت آمریکا نمیتواند درحمله عراق به ایران و تحمیل جنگ های هشت ساله باآن همه خسارات مالی وجانی بی تاثیر بوده باشد . وقتی گروگان گیری باقرارداد الجزایر به پایان رسید دولت ایران به خواستهای اعلام شده ازسوی گروگان گیرها دست نیافت. هر چند بر قدرت نشستگان گروگان گیری را انقلاب دوم نامیدند و از آن برای سرکوب گروههای دگراندیش سیاسی و اجتماعی بهره جستند و فرصتی بدست آوردند تا به ایجاد هما هنگی برای تداوم قدرت خویش نائل آیند. 

نزدیک به سی ویک سال است که به این مناسبت حاکمیت جشن ها برپا میسازد در حالیکه اکثرکسانیکه رهبری گروگانگیرهارابعهده داشتند این اقدام را مغایر با مصالح ومنافع ملت ایران دانسته اند و معترفند که 444روز گروگانگیری زیان های جبران ناپذیری برای ملت ایران در بر داشته است . واقعیت ها اینست که دولت ایران اعتماد بسیاری ازکشورهای جهان راازدست داد و خسارت های اقتصادی ، سیاسی ، اجتماعی و فرهنگی بسیاری برکشور وارد شد. اکنون هم که سی ویک سال ازآن حادثه میگذرد روابط ایران وآمریکا از نظرسیاسی قطع شده است وآمریکا هرروز برفشارهای سیاسی واقتصادی خودمی افزاید. اکنون گروگان گیری مورد تاسف اکثرگروهها و جناح های سیاسی کشوراست امازیانهای حاصله ازآن همچنان ادامه دارد. داشتن روش های مسالمت آمیز در روابط باکشورهای دیگر باحفظ منافع ملی ایران راه خروج از بن بست انزوای ایران است و حاکمیت جمهوری اسلامی نشان داده است که توان گام برداشتن دراین راه را ندارد. 

جبهه ملی ایران 
تهران 
12/8/1389

چهارشنبه، آبان ۱۲، ۱۳۸۹

گزارش

گزارشی کوتاه از برگزاری جلسه ماهانه اعضای جبهه ملی ایران در قبرس


جلسه این ماه اعضای جبهه ملی در روز شنبه سی ام اکتبر ۲۰۱۰ برگزار شد

شروع جلسه این ماه همراه بود با ارائه توضیحاتی از جانب آقای ابراهیم مرادی پیرامون

موضوع اتحاد مابین گروهها و سازمانهای سیاسی خارج از ایران و نقش محوری جبهه ملی

در بسط و گسترش این اتحاد که بزودی مراحل نهایی آن اعلام خواهد شد .

شرایط سیاسی روز ایران موضوع دیگر جلسه امروز بود که مورد بحث و تبادل نظر قرار گرفت

مرور برنامه های آینده گروه بویژه برای گرامیداشت ۱۶ آذر یکی دیگر از محورهای بحث

امروز بود .

با سپاس

دبیر خانه جبهه ملی ایران ( قبرس )

چهارشنبه، آبان ۰۵، ۱۳۸۹

حشمت الله طبرزدی:از دادگاه های بین المللی میخواهم به شکایت من علیه اقای خامنه ای رسیدگی کنند

مهندس حشمت الله طبرزدی، زندانی سیاسی محبوس در زندان رجایی شهر کرج با نگارش شکایت نامه ای از وکلای دادگستری خواهان ارائه آن به دادگاه های بین المللی شد.










متن این نامه که در اختیار خبرگزاری هرانا قرار گرفته است به شرح زیر است:



وکلای مدافع محترم؛



بانوان گیتی پورفاضل ، نسرین ستوده و آقایان محمد اولیایی فرد، خلیل بهرامیان ، محمد علی دادخواه ،جهانگیر محمودی







درودهای گرم من تقدیم به شما وکلای شریف،با وجدان وآگاه







شما سروران گرامی بهتر از من آگاه هستید که مشکل اساسی ما ملت ایران،محرومیت از داشتن قوه ی قضاییه مستقل،بی طرف و قدرتمند است.



زیرا رییس این قوه،غیر انتخابی و منصوب رهبر حکومتی است و اختیارات رهبر، با اختیارات همه ی ملت برابر و بلکه با تفسیری که از« ولایت مطلقه ی فقیه»صورت می گیرد، برتر از قوه ی انتخاب و اختیارات ملت می باشد.







رییس منصوب به حاکمیت نه در مقابل ملت بلکه فقط در مقابل رهبر و دسته های حکومتی پاسخگو است. ضمن اینکه دخالت در امور قضایی و به ویژه در رای قاضی ها به صورت سازمانی،سیستماتیک انجام می گیرد.







نیروهای امنیتی،مراکز قدرت و حتی نظامی ها به راحتی قاضی ها را تحت تاثیر اراده ی خود قرار می دهند و این در حالی است که نحوه ی گزینش قاضی ها غیر دموکراتیک و غیر انتخابی وبا اعمال اراده ی مراکز حکومتی صورت می گیرد.







آیین دادرسی رعایت نمی شود و به ویژه در محاکم امنیتی یا دادگاه های انقلاب که به اتهامات زندانیان سیاسی رسیدگی می شود،صرفا اراده ی مراکز گوناگون امنیتی حاکم است.







اصل 168 قانون اساسی مبنی بر؛«رسیدگی به اتهام ها و جرایم سیاسی در دادگاه صالحه،علنی،با حضور وکیل مدافع و هیئت منصفه» هیچگاه اجرا نشده و اجرا نمی شود.







در صورتی که قوه ی قضاییه مقتدر،مستقل و عدالت محور،می بایست با رعایت اصل تفکیک قوا بوجود بیاید.رییس این قوه باییستی



توسط قاضی های مجرب،دانشمند،مستقل و عادل انتخاب شود، قاضی در امر قضا، مستقل و صرفا تابع قانون و عدالت باشد و دولت یا هر نهاد حکومتی دیگر،امکان اعمال نظر بر قاضی یا شورای عالی قاضی ها و رییس قوه ی عدلیه را نداشته باشد.







بانوان و آقایان ارجمند؛







صد سال پیش ،انقلاب مشروطیت با خواست عدالت خانه به پیروزی رسید. زیرا آزادی خواهان صدرمشروطیت،آگاه بودند،بدون داشتن قوه ی قضاییه ی مستقل،نمی توان به آزادی،دموکراسی،رفاه،پیشرفت،امنیت و عدالت رسید. اما با داشتن یک قوه ی قضاییه ی مستقل و عدالت محور،می توان به همه ی خواسته های قانونی ملت دست یافت.







اینک نزدیک به یک 110 سال از آن انقلاب می گذرد،اما با قوه ای رو به رو هستیم که به طور کامل در اختیار دستگاه های نظامی-امنیتی و ایدئولوژیک حاکم است.



عدالت،انصاف و بی طرفی اولین و مهم ترین قربانی در پیشگاه این قدرت ایدئولوژیک و فراقانون است.







بی عدالتی،تبعیض و بی انصافی آنچنان بر محاکمی که به اتهامات عقیدتی یا سیاسی رسیدگی می کنند،حکم می راند که بدون هیچ اغراق یا زیاده گویی می بایست اعتراف کنم،من و امثال من امیدی به رعایت عدل و قانون نداشته،بلکه همواره قربانی ظلم و تبعیض بوده و هستیم.







برای قربانیانی چون من،کدام راه پا بر جا می ماند تا با پیمودن آن،امید تظلم خواهی داشته باشیم؟







اگر از سوی دستگاه های قدرتمند امنیتی و حکومتی حقوق ما زیر پا گذاشته شود که چنین شده است،می بایست در دستگاه عدلیه تظلم خواهی نماییم.



اگر دستگاه عدلیه زیر نفوذ و در اختیار همین دستگاه های قدرتمند امنیتی و حکومتی بود،در آن صورت چه راهی برای دادخواهی شهروند بی پناه باقی خواهد ماند؟



16 سال است،توسط دستگاهی امنیتی-نظامی و قضایی متحمل خسارت های فراوان مادی و معنوی شده ام.







برای نمونه باید از توقیف و تعطیلی، نشریه های پیام دانشجو،ندای دانشجو،گزارش روز و هویت خویش نام ببرم که سمت مدیر مسئولی یا سردبیری آن ها را برعهده داشته و در دوره ی 6ساله از سال1373تا1379،همگی به صورت غیر قانونی از سوی حاکمیت تعطیل شد و موجبات ضرر و زیان های فراوان معنوی و مادی را برای من و همکارانم به وجود آورده اند.



من را از حقوق اساسی ام محروم کرده اند و قانون اساسی را زیر پا گذاشته اند.زیرا آزادی بیان از حقوق اساسی شهروند آزاد است.







طی 16 سال گذشته بارها و بارها،به صورت غیر قانونی و خود سرانه بازداشت شده ام و به ویژه از 27 خرداد ماه 1378 تا کنون زندانی بوده و تا کنون حدود 11 سال و 8 ماه را در زندان های مختلف گذارنده ام نزدیک به 33 ماه را در سلول های انفرای در بازداشتگاه های امنیتی و زیر شکنجه بوده ام. و پس از گذران این مدت حال حکم 9 سال حبس تعزیری و 74 ضربه شلاق را در برابر نگاهم قرار دادند.



طی همین دوره به صورت غیر قانونی تشکل قانونی «اتحادیه اسلامی دانشجویان ودانش آموختگان دانشگاه ها»



که من سمت دبیر کلی آن را داشته ام،به صورت غیر قانونی و توسط شعبه ی 26 دادگاه انقلاب به ریاست قاضی حداد(زارعی دهنوی)منحل اعلام کرده اند.



از برگزاری هر نوع میتینگ یا تظاهرات مسالمت آمیز که از حقوق اساسی و قانونی من و هم میهنانم می باشد،جلوگیری کرده اند و در عوض،زندان و شکنجه و محرومیت اجتماعی برایم به ارمغان آورده اند.







حق بیان،حق تشکیل حزب و حق مشارکت در سرنوشت سیاسی که در اعلامیه ی جهانی حقوق بشر به رسمیت شناخته شده است را از من سلب کرده اند و تفتیش عقیده،محرومیت اجتماعی و زندان را به جای آن نشانده اند.







بارها و بارها و به صورت غیر قانونی و مسلحانه به درون خانه ام ریخته اند،اموالم را برده اند و موجبات ترس،نا امنی و وحشت در بین اعضای خانواده ام را فراهم کرده اند.



در16 سال گذشته،من حتی در خانه ام-آنگاه که زندان نبوده ام-امنیت نداشته ام.بارها از سوی نیروهایی لباس شخصی،امنیتی،انتظامی مورد توهین،شکنجه و ضرب و شتم قرار گرفته ام و یک بار در 24 آبان ماه 1376 در حمله ی گروه فشار به دفتر هفته نامه ی پیام دانشجو،تاسر حد مرگ،من را ضرب و شتم نمودند.







سلب حقوق،محرومیت ها،توقیف و تعطیلی ها،تفتیش عقیده،سانسور،شکنجه،نا امنی ها و زندان ها در طی 16 سال گذشته و در زمان تصدی 3 رییس قوه ی قضاییه،آقایان محمد یزدی،محمود شاهرودی و صادق لاریجانی انجام گرفته است اما مسئولیت واقعی بر گردن رهبر مادام العمر و غیر پاسخگو با قدرت فرا قانون است.زیرا همه ی قوا و قدرت ها،زیر نظر رهبر است.







بر همین اساس،از شما وکلای محترم تقاضا مند هستم،به من که اینک با محکومیت غیر قانونی و ظالمانه ی جدید،در زندان به سر می برم کمک کنید تا بتوانم برای جبران بخشی از این ضرر و زیان های معنوی و مادی ،از طریق محاکم بین المللی درخواست دادخواهی کنم.من ناگزیر از اعلام جرم علیه جمهوری اسلامی هستم.







من رسما شکایت خود علیه آقای علی خامنه ای رهبر حکومت جمهوری اسلامی را تقدیم محاکم بین المللی نموده از شما وکلای محترم و هر انسان آزاده ی دیگر،درخواست کمک می کنم تا این دادخواست،مسیر قانونی و حقوقی لازمه را طی کرده و به صورت موثر پی گیری شود.







از خانم ها مهرانگیز کار ،شیرین عبادی و اقایان عبدالکریم لاهیجی ،محمد مصطفایی و سایر وکلای بین المللی و نهادهای مربوطه و حقوق بشری در این امر مهم استمداد می طلبم.







اعلام جرم من علیه آقای علی خامنه ای به عنوان رهبر حکومت،که دارای قدرت مطلقه،فرا قانون،غیر پاسخگوو مادام العمر است،به اتمام موارد و عناوین مجرمانه به شرح ذیل می باشد و جبران خسارت های معنوی و مادی را خواهانم:







1- اعمال سانسور و تفتیش عقیده.



2- توقیف غیر قانونی نشریه های پیام دانشجو،ندای دانشجو،هویت خویش و گزارش روز.



3- سلب حقوقی چون آزادی بیان.



4- ضرب و شتم های مکرر توسط نیروهی امنیتی،انتظامی و نظامی.



5- بازداشت های مکرر و خود سرانه.



6- اعمال شکنجه در بازداشتگاه های نظامی و امنیتی.



7- محکومیت ها و حبس های طولانی از طریق دادگاه های غیر صالحه ی امنیتی و زیر پا گذاشتن اصول قانون اساسی در فصل مربوط به حقوق اساسی ملت و شهروند تحت احکام مختلف.11 سال در گذشته



گذرانده ام و با این حکم جدید 9 سال و 74 ضربه شلاق باید 9 سال دیگر از عمر خود را در زندان سپری کنم.



8- تعطیل نمودن همه ی فعالیت های حزبی،تشکیلاتی و قانونی من از طریق بازداشت و سرکوب و سلب حقوق اساسی در این حوزه.



9- زیر فشار قرار دادن من از طریق نیروهای امنیتی و ایجاد ترس و ناامنی برای اعضای خانواده ام از طریق تهدید تلفنی یا هجوم مکرر به دفتر کار و خانه ام.



10- جلوگیری از میتینگ ها و تظاهرات مسالمت آمیز که از حقوق قانونی هر شهروند آزاد است.این اقدام ها،زیر عنوان:تبانی و تجمع به قصد بر هم زدن امنیت ملی،سرکوب گردیده است.



11- جلوگیری از مشارکت آزاد من در تعیین سرنوشت و از طریق انتخابات آزاد.این اقدام از سوی شورای نگهبان صورت پذیرفته است.







شایان ذکر است اسناد و مدارک مربوط به ادعاهای بالا،موجود است و به محض تشکیل محکمه ی بین المللی برای رسیدگی به جرایم ارتکابی حکومت تحت امر آقای علی خامنه ای،تقدیم خواهد شد.







زندانی سیاسی حشمت اله طبرزدی



ایران/کرج/زندان رجایی شهر

چهارشنبه، مهر ۱۴، ۱۳۸۹

ماجرای تاسف بار اعدام سهیلا قدیری : از همه درآمدهای نفتی فقط چند متر طناب نصيب گردن او شد



سهيلا 16 سال پيش از خانواده يي که هيچ سرمايه مادي و فرهنگي نداشت تا خوب و بد را به او بياموزد، فرار کرد و ميهمان پارک هاي ميدان تجريش شد. حال او يک دختر شهرستاني يا دهاتي با لهجه کردي و لباس هايي بود که به سادگي مي شد دريافت به شمال تهران تعلق ندارد و از اينجا بود که ميهمان ثابت گرسنگي و سرماي زمستان و گرماي تابستان و نگاه کثيف و هرزه رهگذران شد.پس از سال ها آوارگي در حالي که فرزند ناخواسته يي را حمل مي کرد، از سوي پليس دستگير شد و براي اولين بار در زير سقف بازداشتگاه احساس خانه و مامن داشتن را تجربه کرد. به گفته خودش کودک پنج روزه اش را کشت چون تحمل سختي و گرسنگي و آوارگي کشيدن فرزند دلبندش را نداشت.

وقتي وکيل در جلسه دادگاه از او مي خواهد که بگويد «دچار جنون شده بودم فرزندم را کشتم»، زير بار نرفت و باز تاکيد کرد من عاشق کودکم بودم زيرا به غير از او کسي را نداشتم ولي نمي خواستم فرزند يک مرد معتاد و يک زن ولگرد بي پناه به روزگار من دچار شود. منطق زن فقيري که در دادگاه تکرار مي کرد من روي سنگفرش هاي خيابان و زير باران بزرگ شده ام، آن کودک بي پناه تر از مادرش را به کام مرگ کشاند و پس از دو سال مادرش نيز به سرنوشت مشابهي دچار شد.

اعدام بي پناه ترين ايراني اين سوال را مطرح مي کند که گناه ولگردي و هرزگي يک انسان فقير و بي پناه و راه گم کرده بزرگ تر است يا گناه جامعه ثروتمندي که براي فنا نشدن امثال سهيلا اقدامي نمي کند. قبح فسق و فجور سهيلا زشت تر است يا اينکه کسي در مناطق شمال تهران از شدت گرسنگي به تن فروشي روي آورد. و در نهايت وجود امثال سهيلاي ولگرد و قاتل براي يک جامعه پرادعا و پر از مراسم پرريخت و پاش زشت تر است يا بي تفاوتي نسبت به اينکه در لابه لاي کوچه پس کوچه هاي حوالي ميدان تجريش، انساني در اثر سرماي دي و بهمن چنان به خود بلرزد که براي نمردن از سرما و گرم شدن، هر شب را در خانه يي سپري کند. حال که از فقر و بي پناهي و به تعبير برخي، استضعاف امثال سهيلا احساس گناه نکرديم، از گرسنه ماندن او در خيابان هاي پر از رستوران تجريش شرمنده نشديم، و از اينکه جايي را نداشته تا شب هاي زمستان را در آن سپري کند. فرجام سهيلا قديري و کودک پنج روزه اش ثمره يک بي عدالتي و يک ظلم غدار اجتماعي است که براي سر و سامان و پناه دادن به امثال سهيلا چاره يي نينديشيده. اگر نگاه سنتي خشن و بي عاطفه سياه و سفيد جامعه خود را به تجربه ديگر جوامع متوجه کنيم، درمي يابيم بسياري از کشورها راه حل هايي را تجربه کرده اند. کشورهاي اروپايي مراکزي را داير کرده اند که هدف از سازماندهي آن پناه دادن به کساني است که براي مدت کوتاهي يا اساساً سرپناهي ندارند و بدون سرپناه فنا مي شوند. حتي در کشور ثروتمندي همچون سوئد يا انگليس زناني که در اثر اختلاف خانوادگي از خانه فراري مي شوند به مکان هاي تعريف شده يي هدايت مي شوند تا آرامش بيابند و به زندگي عادي بازگردند.براي جامعه يي که مفتخر است هرساله در مراسم و مناسبت ها تعداد ديگ هاي بار گذاشته شده صدتا صدتا اضافه مي شود و بسياري از نهادها با يکديگر رقابت مي کنند، تامين زندگي دو هزار يا پنج هزار نفر امثال سهيلا هزينه و سازماندهي کمرشکني محسوب نمي شود.

اعدام امثال سهيلا به عنوان نماينده فقيرترين اقشار آسيب پذير که از يکي از دورافتاده ترين شهرهاي غرب کشور به تهران پرتاب شده، کدام حس عدالت طلبي کجاي نظام قضايي ما را اقناع مي کند و پاسخ مي گويد. آيا سهيلا قديري شهروند دارنده شناسنامه کشور ايران به خاطر محروميت و فلاکتي که کشيد و نقل آن، اشک همگان را در دادگاه درآورد بايد غرامت دريافت مي کرد يا حکم اعدام. يک هفتادميليونيوم درآمدهاي نفتي ايران که بالغ بر 735 ميليارد دلار مي شود معادل 10 هزار و پانصد دلار يا 10 ميليون و 500 هزار تومان مي شود. سهم سهيلا به عنوان عضوي از جامعه 70 ميليوني ايران با يک حساب سرانگشتي 10500 دلار يا 10 ميليون و 500 هزار تومان مي شود. در شرايطي که بسياري از اقشار جامعه ايران با تحصيل در آموزش و پرورش و تحصيلات دانشگاهي مجاني و با دريافت يارانه هاي بهداشتي، غذايي و دارويي بسيار بيشتر از 10500 دلار از سهم درآمد نفتي تسهيلات دريافت کرده اند، سهيلا به عنوان شهروند جامعه ايران هيچ گاه امکان بهره مندي از هيچ تسهيلات دولتي و ملي را نداشت. به همين لحاظ سهيلا به عنوان کسي که نتوانست از هيچ امکاناتي بهره مند شود، بايد حداقل 10 ميليون و 500 هزار تومان سهم خود را از درآمدهاي نفتي 30 سال گذشته دريافت مي کرد. و نيز به خاطر محروميت هايي که به آن دچار شد و عقب ماندگي و عقب افتادگي مضاعفي را بر او تحميل کرد، مبالغ ديگري را نيز بايد به عنوان خسارت دريافت مي کرد.

به اين ترتيب سهيلا با داشتن 10 ميليون و 500 هزار تومان امکان آن را داشت تا اتاقي را اجاره کند، کار شرافتمندانه يي را بيابد و شب ها از گرسنگي و زمستان ها از سرما به خود نلرزد. شايد او مي توانست خانواده يي تشکيل دهد و لذت مادر شدن و همسر بودن را تجربه مي کرد و نيز فرصت مي يافت به جاي کشتن فرزند دلبندش با شيرين زباني و شيطنت هاي کودکانه او آرامش يابد. اما سهيلا به جاي آرامش خانواده و همسر و فرزند، در فشار حلقه طناب دار آرام گرفت. حداقل او ديگر گرسنگي نمي کشد، از سرما به خود نمي لرزد و نگاه هاي هرزه را تحمل نمي کند. بي ترديد در رحمت و غفران خداوند رحمان و رحيم آرامش يافته است



منبع : برچین

شنبه، مهر ۱۰، ۱۳۸۹

كاريكاتور

کاریکاتور : احمدی نژاد در سازمان ملل



کاری از آقای رهی سلطانی

گزارش

خلاصه گزارش از برگزاری جلسه ماهانه اعضای جبهه ملی ایران در قبرس


مورخه جمعه اول اکتبر سال ۲۰۱۰

بحث و گقتگو در رابطه با عضو گیری ماه گذشته . بررسی عملکرد وبلاگها

و بروز شدن اخبار و یا مطالب و نظرهای شخصی در مورد اتفاقات روزمره

در ایران و ادامه بحث در این رابطه . آیا باید وبلاگهای همه دوستان خبری

باشد و یا اینکه مطالب و نظرهای شخصی و تحلیل خبرها مد نظر قرار

گیرد . در قسمت دوم جلسه به برنامه های ماه آینده پرداخته شد .

برقراری ارتباط با ایران و حمایت از جنبش ها و شناختن جنبش ها .

در ادامه به بررسی عملکرد کلی سازمان در قبرس پرداخته شد .

موضوع ارتقاء اطلاعات افراد در زمینه های مختلف برای پیشگیری از

اتفاقات و مشکلات آینده

دبیر خانه جبهه ملی ایران ( قبرس )

شنبه، شهریور ۲۷، ۱۳۸۹

تایید حکم هشت سال و نیم زندان مجید توکلی در دادگاه تجدیدنظر

شعبه ۵۴ دادگاه تجدیدنظر تهران حکم صادره از سوی شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب اسلامی مبنی بر محکومیت مجید توکلی به ۸ سال و نیم زندان را تایید کرد.
 تایید کامل حکم اولیه هشت سال و شش ماه حبس تعزیری مجید توکلی، عضو انجمن اسلامی دانشگاه امیرکبیر که در تاریخ ۱۶ آذر سال گذشته در پی سخنرانی در تجمع روز دانشجو در دانشگاه امیرکبیر بازداشت شده بود، به صورت تلفنی به محمدعلی دادخواه، وکیل مجید توکلی ابلاغ شده است



شیوا نظرآهاری به شش سال حبس و تبعید به زندان ایذه محکوم شد

شیوا نظر‌آهاری فعال حقوق بشر و عضو کمیته‌ی گزارشگران حقوق بشر، به شش سال حبس همراه با تبعید به زندان ایذه محکوم شد.
حکم صادره از سوی قاضی پیرعباسی در شعبه بیست و شش دادگاه انقلاب تهران به وی ابلاغ شده است. شیوا نظر‌آهاری در تاریخ ۲۹ آذر ۸۸ زمانی که به همراه تعدادی از فعالین مدنی و حقوق بشری قصد شرکت در مراسم تدفین آیت الله منتظری را داشت بازداشت شد. وی سرانجام هفته‌ی گذشته و پس از نزدیک به یک سال بازداشت در زندان اوین با تودیع وثیقه‌ی ۵۰۰ میلیون تومانی آزاد شده بود.


شیوا نظر‌آهاری فعال حقوق بشر و عضو کمیته‌ی گزارشگران حقوق بشر، به شش سال حبس همراه با تبعید به زندان ایذه محکوم شد.

پنجشنبه، شهریور ۱۸، ۱۳۸۹

نامه تکان دهنده عبدالله مومنی به رهبر جمهوری اسلامی درباره شکنجه و اعتراف گیری اجباری

در یکی از روزهای بازداشت در زندان اوین فرصتی دست داد تا سخنان شما را از تلویزیون در ضرورت ضدیت با ظلم و رعایت انصاف و عدالت بشنوم (۲/۴/۸۹) و همان روز بود که تصمیم گرفتم تا این نامه را خطاب به شما بنویسم از آن رو که شاید اخبار این بازداشتگاهها به شما نرسد و ندانید که غیر از کهریزک در بازداشتگاه اوین نیز یک زندانی نه تنها از حداقل حقوق برخوردار نیست بلکه شدیدترین فشارهای روحی و جسمی نیز با هدف ترور شخصیتی و اقرار اجباری بر او وارد می شود. همچنین از آنجا که شنیدم در همان ایام که من و امثال من تحت سخت ترین شکنجه ها جهت اعتراف به جرایم ناکرده بودیم، حضرتعالی در خطبه های نماز عید سعید فطر، اظهار داشته اید که “متهم هر چه درباره خود بگوید در دادگاه، این حجت است” قصد کردم طی این نامه شکنجه ها و رفتارهای غیرقانونی، غیرشرعی رفته بر خودم را شرح دهم تا به این پرسش پاسخ جدی داده شود که آیا اعترافاتی که از طریق چنین شیوه های غیرانسانی و غیراخلاقی اخذ می شود نیز از نظر شما معتبر است یا خیر؟ بدین ترتیب و به امید تشکیل کمیته ای حقیقت یاب جهت بررسی آنچه در طول دوران بازداشت، بازجویی و دادگاه بر من به عنوان یک زندانی جمهوری اسلامی در دوران حکومت شما گذشته است را بازگو می کنم. گرچه امیدوارم بازگویی آنچه بر من رفته است، به جای تحقیق در خصوص واقعیت ماجرا و اجرای عدالت، به افزون شدن فشارها و تلخ تر شدن ایام زندان نیانجامد.




مقام رهبری



امروز که به عنوان یک منتقد نظام جمهوری اسلامی در زندان اوین بسر می برم، بی مناسبت نمی دانم که در چند سطر مواضع سیاسی خود را طی یک دهه گذشته بیان نمایم. اینجانب در سال ۱۳۷۵ وارد دانشگاه شدم و در همان سال ابتدایی ، به عضویت انجمن اسلامی دانشجویان و متعاقب آن دفتر تحکیم وحدت درآمدم و تا سال ۱۳۸۴ که مدرک کارشناسی ارشد جامعه شناسی خود را از دانشگاه علامه طباطبایی(ره)اخذ نمودم به عنوان عضو شورای مرکزی و دبیر تشکیلات دفتر تحکیم وحدت،فعالیت کرده و از سال ۱۳۸۴ تا به امروز به عنوان عضو شورای مرکزی سازمان دانش آموختگان ایران اسلامی(ادوار تحکیم وحدت) و سخنگوی آن مجموعه قانونی، در جهت پیشبرد دموکراسی و حقوق بشر، به فعالیت پرداخته ام. در دوران حضور در جریان دانشجویی، دغدغه اصلی من و همفکرانم تاکید بر استقلال نهاد دانشگاه از نهاد قدرت و احزاب و جریانات سیاسی و نقد حاکمیت در جهت همراهی با ملت ایران بوده است. من و دوستانم در مجموعه دفتر تحکیم وحدت معتقد بودیم که جنبش دانشجویی رسالت بستر سازی برای طرح مطالبات آزادی خواهانه و تاریخی مردم و دفاع از حقوق شهروندان ، فارغ از هرگونه گرایش و سلیقه آنان را بر عهده دارد و هم از این رو معتقد بودیم و هستیم که جریان دانشجویی به جای مجیز گویی قدرت و اصحاب آن، می بایست به نقد هرگونه ویژه خواری و امتیاز طلبی برای هر قشر و یا طبقه خاصی پرداخته، از حقوق احاد ملت از جمله زنان، اقلیت های مذهبی و قومیت ها دفاع نماید. از این رو در طول یک دهه گذشته همواره مغضوب قدرت و نهادهای امنیتی بوده و به همین دلیل، چندین بار طعم زندان و انفردای را چشیده ام، به گونه ی که با احتساب دوره ی اخیر، قریب به ۲۰۰ روز سلول انفرادی را تجربه کرده ام. اگر چه زندان های قبلی نیز عاری از فشار و شکنجه نبوده است اما از این رو که دوره ی اخیر، تجربه ی متفاوت را به نمایش گذاشت و آگاهی افکار عمومی و مسولان امر از جنایات رخ داده داده امری بیش از پیش ضروری است بدان می پردازم



مقام رهبری



هتاکی و فحاشی، ضرب و شتم و رفتارهای غیر قانونی از همان لحظه اول بازداشت من آغاز شد. در جریان دستگیری درحالیکه گاز اشک آور که تا پیش از آن در خیابانها استفاده می شد در فضای بسته مرا به حالت خفگی انداخته و امکان هرگونه تحرکی را از من سلب کرده بود ماموران دست بردار نبوده و با کینه و دشمنی چنان مرا به زیر مشت و لگد گرفتند که با بینی، دهان و دندانهایی خونین و دستان و پاهایی زنجیرشده به مسئولان شان در زندان اوین تحویل شدم؛ و جالب آنکه وقتی به ماموران که حدود بیست نفر بودند در برابر فحاشی و ضرب و شتم می گفتم که از شما به قاضی شکایت می کنم، با فحش های رکیک آنها و الفاظ وقیحانه به خودم و قاضی مواجه می شدم. این البته دستگرمی آغاز کار بازجویان بر روی جسم و روح من بود. از همان ابتدای بازداشت درحالیکه مدام در گوشم می خواندند که “نظام ترک برداشته” با این وعده مواجه بودم که “شماها اعدام خواهید شد”. انتظار تحقق این وعده تا مدتها بارها وقتی در طی شبانه و روز بدون هیچ توضیحی مرا از سلولی به سلولی دیگر و از بندی به بندی دیگر منتقل می کردند مرا در بیم و هراس نسبت به ادامه حیات خویش قرار می داد. طی ۸۶ روز انفرادی هیچ وقت آسمان را ندیدم و طی هفت ماه بازداشت در بندهای امنیتی ۲۰۹ و ۲۴۰ تنها شش بار از “حق هواخوری” برخوردار شدم و پس از دوران انفرادی و حتی پایان بازجویی و برگزاری دادگاه هر دو هفته تنها یک بار اجازه تماس تلفنی کوتاهی آن هم با حضور بازجو با خانواده را داشتم.



بگذریم و بگذارید به شرح روزهای ابتدای بازداشت خود برگردم: پس از بازداشت به شرح فوق، روانه انفرادی در سلول ۱۰۱ بند ۲۰۹ اوین شدم و در بدو ورود متوجه وجود مدفوع در زیر موکت سلول شده و اعتراض کردم، پاسخم این بود که “شایسته بیشتر از این نیستی”.



از بند ۲۰۹ نیز که پس از دو روز مرا به بند ۲۴۰ منتقل کردند و در اختیار وزارت اطلاعات قرار گرفتم، شرایط زندان سخت تر و غیرانسانی تر شد. برخلاف مصوبه مجلس ششم و دستور آیت الله شاهرودی که هر دو سلول انفرادی را یکی کرده بودند تا سوئیت بشود، در اینجا هر سلول انفرادی را تقسیم به دوسلول کرده بودند با ابعاد ۶۰/۱ در ۲۰/۲ متر (به شکلی که عرض سلول از قد من کوتاه تر بوده و تنها در یک وضعیت امکان درازکشیدن داشتم). یک سطل فلزی که بر سر چاه توالت جهت اجابت مزاج گزارده بودند و یک شیرآب در بالای آن نیز داخل سلولی به همین اندازه بود تا زندانی برای نیازهای اولیه نیز از سلول بیرون آورده نشود. در فضای قبر مانند سلول و سکوت گورستانی بند، متاسفانه وضعیت سلول نیز به شکلی بود که جهت قبله به سمت سطل فلزی مذکور بوده و فاصله سجده گاه زندانی با آن حدود یک وجب بود و نورافکنی هم ۲۴ ساعته روشن بود تا مبادا زندانی هوس خواب در سر بپرورد.



تحمل انفرادی و بازجویی های طولانی امری بود که باید به آن عادت می کردم. اما درکنار انفرادی، بی خوابی های مکرر در نتیجه جلسات بازجویی چند ساعته و ایستادن بر روی یک پا و ضرب و شتم و سیلی های پیاپی نیز ترجیع بند این روزها بود. فشارها و آزار ناشی از عدم اطاعت از خواست بازجویان آنقدر بود که گاهی باعث می شد در حین بازجویی از هوش بروم.



گاهی نیز که گویی باید مشت آهنین از آستین بازجو بیرون می آمد، چنین می شد و چندین بار آنچنان بازجوی پرونده، گلویم را تا حد خفگی می فشرد که بی هوش برزمین می افتادم و تا روزها از شدت درد در ناحیه گلو، خوردن آب و غذا برای ام زجرآور می شد. البته صدمات ناشی از شکنجه تنها متوجه یک زندانی چون من نیست بلکه به شخص بازجو و شکنجه گر نیز آسیب می رساند تا جایی که به یاد دارم در جریان یکی از بازجویی ها پس از ضربات متعدد و مکرر بازجو که با پشت دست به دهان و دندانهایم می کوبید متوجه ایراد جرح بر روی انگشتان دست اش شدم.



بازجویان حتی از فریاد و ناله های من نیز در هنگام ضرب و شتم علیه دیگر زندانیان استفاده می کردند به طوری که بعدها از برخی زندانیان شنیدم که با ترتیب دادن جلسات بازجویی همزمان ضجه های من را به گوش سایر زندانیان می رسانده اند تا آنها را نیز بدین وسیله تحت فشار و شکنجه روحی و روانی قرار دهند.



بدین ترتیب بازجویی ها تنها یک هدف داشت: بریدن زندانی و اعتراف او به آنچه بازجو می خواهد و البته وقتی می پرسیدم که چگونه می توان برای اعتراف گرفتن دست به چنین رفتارهایی زد، پاسخی چنین می شنیدم که “به گفته بنیانگذار انقلاب، حفظ نظام اوجب واجبات است”.



در ماه اول بازجویی مدام این جمله را از زبان بازجوها می شنیدم که “خونی ریخته شده و نظام ترک برداشته و خیلی از شماها باید اعدام شوید و شاکی شما نیز نظام است”. هر بار نیز که در بازجویی “مطابق میل بازجو” و به تعبیر آنها “مطابق مصلحت نظام” پاسخ نمی گفتم، گفته می شد که “یا جواب باید مطابق آنچه باشد که ما می خواهیم یا باید همین برگه بازجویی را بخوری و قورت بدهی” و این فقط تهدید نبود بلکه پس از رد خواسته هایشان با زور و فشار برگه های بازجویی به من خورانده می شد و جالب آنکه این عمل حتی یکبار در ماه مبارک رمضان و در هنگامی که روزه دار بودم نیز انجام شد، البته وقتی کتک زدن و فحش های ناموسی در شب های مبارک قدر حرمتی نداشته باشد، دیگر هر رفتاری مجاز خواهد بود.



جناب آیت الله خامنه ای



از همان ابتدای بازجویی من را وادار به تک نویسی علیه دوستان و نزدیکان کرده و وقتی مقاومت کردم علاوه بر ضرب و شتم و سیلی های پیاپی با این پاسخ بازجو مواجه شدم که “باید تک نویسی کنی تا شخصیت کذایی ات خورد شود”. شاید از همین رو و برای خورد شدن و تحقیر شخصیتی من بود که مرتبا می خواستند به روابط و مسائل اخلاقی ناکرده خود نیز اعتراف کنم و وقتی می گفتم این سخنان درست نیست و من نمی توانم علیه خود به دروغ اعتراف کنم با فحش های رکیک و ضرب و شتم و این پاسخ آنها روبرو می شدم که ” فاحشه ای را در دادگاه می آوریم تا علیه تو اعتراف کند و بگوید که رابطه نامشروع با تو داشته است”.



تخصص بازجوی نظام جمهوری اسلامی و به اصطلاح سربازان گمان امام زمان در استعمال الفاظ رکیک و فحش های ناموسی – رکیک ترین فحش هایی که به هیچ عنوان در این نامه نمی توان به آن اشاره کرد و حتی برای اولین بار در عمرم به گوشم می خورد- برای ام تجربه دردناکی بود و در ادامه همین بازجویی ها و فحاشی ها وقتی از بازجوی خود می شنیدم که “بلایی سرت می آوریم که وقتی بیرون اسم ۲۴۰ را شنیدی بدنت بلرزد”، از خود می پرسیدم که چگونه یک دستگاه امنیتی می تواند با چنین تهدیدها و ارعاب هایی امنیت را در کشور برقرار کند و عاقبت چنین روش هایی به کجا خواهد رسید؟ آیا با تکیه بر انهدام روانی و شخصیتی زندانیان به عنوان حلقه مکمل شکنجه و سرکوب می توان به عدالت دست یافت؟ اینکه در رفتار ضابطان هیچ ضابطه ای جز قاعده اعتراف گیری به هر قیمت، حکفرما نباشد با کدام اصول اخلاقی، شرعی و انسانی سازگار است؟ بازجویان در تمام طول بازجویی بارها به مادر مرحومه ام که زنی مومنه و مادر شهید است ، با بدترین وجه ممکنه ، مورد فحش وناسزا و الفاظ رکیک قرار می دادند، همسر فداکارم، بارها برغم آنکه زنی مسلمان و مومنه و همسر شهید است( و با آنکه می دانستند من با همسر برادر شهیدم ازدواج نموده ام) به عنوان….. می نامیدند و خواهرن و نوامیس مرا به فجیع ترین وجه ممکن با لقب …. مورد دشنام و توهین قرار می دادند. این ابراز مکرر الفاظ ناشایست از مدافعین نظام اسلامی شامل حال برادر شهیدم نیز می شد و هدیه ی خانواده ما به مهین را منافق می خواندند.



آنان نه تنها برای ما، که برای مسئولان سابق و فعلی کشور نیز هیچ حرمتی قائل نبودند و بارها شاهد بودم که با فحاشی و الفاظ زشت و زننده از شخصیت هایی همچون حجت الاسلام سید حسن خمینی( به عنوان لپ گلی، بچه مزلف، و از نظر اخلاقی مساله دار و…)، آیت الله هاشمی رفسنجانی(فاسد و…)، میرحسین موسوی(دجال و…)، حجه الاسلام مهدی کروبی(فاسد مالی و اخلاقی و…)، حجت الاسلام سید محمد خاتمی( فاسد اخلاقی و با نام بردن از برخی زنان مسلمان ومتدین مدعی رابطه ایشان با آن زنان بودند) ، آیت الله موسوی خوئینی ها ( مفسد و… ) یاد می کردند. در حالی که حتی برخی از این افراد را در طول زندگی خود ندیده بودم، و می خواستند که سخنانی علیه آنها در دادگاه به زبان آورم. در خصوص آقایان کروبی و عبدالله نوری می خواستند واژه های سخیفی و ناشایستی علیه آنان در دادگاه به زبان آورم. در مورد آیت الله موسوی خوینی می گفتند که شما باید از ایشان در دادگاه اسم بیاورید و بگوید ایشان در به اصطلاح فتنه، نقش اصلی و محوری را داشته و صحنه گردان و طراح اصلی فتنه بوده است در حالیکه تاکنون هیچ گاه ایشان را ندیده ام. در این رابطه گفتنی است که در مودبانه ترین حالت ذکر نام این شخصیت ها، فی المثل جناب آقای هاشمی را همیشه “اکبر شاه” خطاب کرده و می گفتند که همه اینها را به زندان می آوریم. گویی اراده بازجو بالاتر از دستگاه قضایی و هر قانونی است چرا که حتی بازجویان مدعی بودند که احکام قضایی را نیز آنان صادر می کنند. شاید ذکر این نکته ضروری باشد که قاضی پرونده من(قاضی صلواتی) مطرح می کرد که اگر بازجویان از تو راضی باشند، شما را آزاد می کنم؛ که این خود موید میزان استقلال مقام قضا از ضابطین خود است.



به فشار برای اعتراف اخلاقی علیه خود اشاره کردم و اکنون برای آنکه سخنم را دقیق تر کرده باشم، شرح تنها یکی از جلسات بازجویی خود در یک سلول، درخصوص مسائل اخلاقی را بازگو می کنم باشد که این نمونه کثیف اعمال شده در حق من با معیارهای اخلاق و عدل و انصاف و رفتار و سیره علوی و نبوی سنجیده و تطبیق داده شود: باری دریک سلول کوچک بازجوها به سراغ من آمدند و گفتند که آیا تصمیمت را به اعتراف گرفته ای؟ پرسیدم که درچه خصوصی؟ گفتند در مورد مسائل اخلاقی، گفتند “همه مسایل اخلاقی که داری بگو و خودت را خلاص کن و هرآنچه از دیگران نیز می دانی بازگو کن”. آنها به دروغ خبر از مسایل اخلاقی برخی از زندانیان و مسئولان سابق نظام می دانند و ادعا می کردند که از فلان فعال سیاسی اعترافاتی در مورد روابط نامشروع اش گرفته ایم. بصورت مداوم مسائل مربوط به پرونده دیگران که یا با زور و فشار و شکنجه از آنان اخذ شده بود و یا اساسا کذب محض و دروغ بود را به هدف تخریب چهره ی آنان مطرح می کردندکه البته بعدها متوجه شدم که این حربه و شیوه کثیف بیت الغزل بازجویی از زندانیان سیاسی پس از انتخابات به ویژه چهره های سرشناس بوده است.( بطور مثال در خصوص یکی از چهره های برجسته و متدین اصلاحات، بارها مسائلی در خصوص ارتباط ایشان با زنان شوهر دار را مطرح می کردند)



در آن شرایط، که اصرار به اعتراف به داشتن رابطه ی نامشروع با دیگران ، جهت به اصطلاح خلاص کردن و پاک شدن من وجود داشت. هر چه قسم خوردم که به زنم پایبند بوده ام و گفتم که به رئیس تیم تان هم گفته ام طرح این مسائل هیچ مشکلی را حل نمی کند و وارد این اتهامات ناروا نشوید و بس کنید. پاسخ می دادند که ما می خواهیم تو اعتراف کنی تا نشانه صداقت و همکاری ات باشد و اگر روی کاغذ بنویسی و اعتراف کنی در حکمت تخفیف داده می شود و در غیر اینصورت برخوردها تندتر خواهد شد. آنها همچنین می گفتند که البته اعتراف تو به ما کمکی نمی کند چون ما همه چیز را می دانیم و این اعتراف فقط کمکی به خودت است. گفتند که می رویم و برمی گردیم و در این فاصله با فکر و حوصله و درنظر گرفتن عواقب، آنچه لازم است را روی کاغذ بنویس. به آنها گفتم که جوابم از اکنون روشن است که درنتیجه سیلی های محکمی بر صورتم فرود آمد پس از این مجادله بازجویان از سلول بیرون رفتند و من با خدای خود عهد کردم که در مقابل آنها کوتاه نیایم و هیچ چیز خلاف واقعی را نپذیرم و بر کاغذ نوشتم که “من هیچ رفتار و عمل غیراخلاقی نداشته ام”.



در فضای دلهره و انتظار، مدت مدیدی را منتظر ماندم تا بازجویان برگردند. پس از ساعتی بازگشتند و پرسیدند که آیا آنچه باید را نوشته ای یا نه؟ و من نیز بیان داشتم همان را که به شما قبلا هم گفته بودم نوشتم. کاغذ را از من گرفتند و خواندند. پس از خواندن کاغذ بازجویی، به من هجوم آورده و با مشت و لگد و سیلی به جان من افتادند و به خود و خانواده ام تا جای ممکن فحاشی کردند و پس از کتک کاری مفصل و تحقیر و توهین گفتند “به تو اثبات می کنیم که حرامزاده و ولدزنا هستی”.



این سخنان عصبانیت مرا نیز برانگیخت و به درگیر شدن من با آنان نیز منجر شد که البته نتیجه آن فرو کردن سر من در چاه توالت بود، آن چنان که کثافت های درون توالت به دهان و حلق من وارد و به مرحله خفگی رسیدم. سرم را بیرون آوردند و گفتند که می رویم و تا شب بر می گردیم و تو تا آن زمان وقت داری که به مسائل اخلاقی ات اعتراف و خودت را خلاص کنی. می گفتند که “باید کاملا توضیح دهی که با چه کسی در چه زمانی و در کجا و چگونه ارتباط داشته ای” و حتی از من می خواستند که در برگه بازجویی ام بنویسم که “در دوران کودکی مورد تجاوز جنسی قرار گرفته ام”. بارها به تجاوز و استعمال بطری و شیشه نوشابه و چوب تهدید می شدم تا جایی که فی المثل بازجوی وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی بیان می کرد که چوبی را در …. استعمال می کنیم که صدتا نجار نتواند آن را در بیاورد. و می گفت مسایلی در خصوص مساله دار بودن اخلاقی شماها به سایت ها سفارش داده ایم که به زودی در سطح جامعه بصورت بلوتوث یا سی دی منتشر شود. در شرح این واقعیت تاسف آوری که حکایت از فروپاشی نظام اخلاقی در میان ماموران منتسب به یک حکومت دینی دارد و یادآوری آن نیز برایم عذاب آور است به همین مقدار بسنده می کنم تا روشن شود که یک زندانی سیاسی محبوس در اوین برای اعتراف به ناکرده های خود تحت چه فشارهایی قرار می گیرد. و این پرسش را در برابر شما مطرح کنم که آیا وجود این برخوردها بدین مفهوم نیست که حکمرانان و حاکمان فعلی نظام جمهوری اسلامی در آزمایش عدالت اخلاق و انسانیت مردود شده اند؟ گرچه این وقایع بی سابقه نبوده و حتی افکار عمومی نیز با انتشار جریان بازجویی از همسر سعید امامی در سالها پیش بدان پی برده بوده اند اما جریان بازجویی ها از زندانیان سیاسی در سال ۸۸ نشان داد که آن واقعه یک تخلف موردی نبوده و اراده ای برای برخورد با این بی قانونی ها در کشور وجود ندارد. آنان بصورت مداوم بر این نکته پای می فشردند که ما به پشتوانه ی رهبری از هرگونه برخوردی برای رسیدن به هدف استفاده می کنیم و هیچ خط قرمزی برای رسیدن به اهداف خود نداریم و استفاده از هر روشی برای وادار سازی افراد و منتقدین به پذیرش القائات بازجویان در راستای حفظ نظام را مشروع بلکه واجب می دانستند.



مقام رهبری



برای آنکه از ذهنیت تیم بازجویی و فضای حاکم بر آن بیشتر اطلاع داشته باشید نیز سخنی را نقل می کنم که یکبار بازجو در جلسه بازجویی به من گفت و با زبانی آکنده از نفرت و خشم فریاد زد “حاضر بودم گردن هاشم آقاجری را بعد از سخنرانی همدان از پشت با دست های خودم می بریدم و حتی اگر پس از آن هفت بار اعدام می شدم راضی بودم، اما به خاطر مصلحت نظام و برای آنکه به پای نظام نوشته نشود این کار را نکردم و در مورد امثال تو نیز همینطور است.” آن بازجو می گفت که در قنوت نماز به جانب خدا استغفار می کند که نتوانسته است حکم او را اجرا کند و امثال ما را به خیال خود، به جهنم بفرستد.



البته به باور من این سخنان بازجویان ادعایی بی پایه بود چرا که آنان در واقع به هیچ ایدئولوژی اعتقاد نداشته و حتی به قرائتی غیر رحمانی و خشونت آمیز از دین نیز پایبند نیستند و تنها حضور در قدرت و بهره مندی از منافع آن و همچنین کینه و نفرت نهادینه شده در آنان است که انگیزه این افراد در ماموریت های غیرانسانی شان را تشکیل می دهد.



رهبر جمهوری اسلامی



دروغ همچنان که در فضای جامعه رواج پیدا کرده و ابزار حکمرانی گشته است در داخل زندان نیز ابزار کارآمد بازجویان است. مبنای حرکت بازجویان در تمامی مراحل بازجویی “دروغ و فریب” است به طور نمونه آنها در مورد وضعیت سیاسی کشور اخبار و تحلیل های کذب به زندانیان داده و سعی در تخریب روحیه آنان داشتند به طور نمونه پس از راهپیمایی روز قدس به سراغ ما آمده و می گفتند که “۵۰ نفر در در این روز به خیابان ها آمده و مردم آقای خاتمی را کتک زده و ما وی را نجات داده ایم”. و یا می گفتند که “خشم مردم از موسوی چنان است که یک گردان محافظ برای حفاظت از جان وی گذاشتیم که مردم او را نکشند”. در دادگاهمن ، عنوان شد که طی سفری به آلمان، آموزش انقلاب مخملین دیده ام ، در حالی که پاسپورت من سالهاست توسط وزارت اطلاعات توقیف شده و اساسا تاکنون هیچ گونه سفری به اروپا و کشورهای غربی نداشته ام. بازجویان تلاش بسیاری داشتند تا فضای سلول انفرادی را به صحرای محشر و دادگاه عدل الهی تعبیر کنند و می گفتند تصور کنید در روز قیامت هستید و باید به همه گناهان خود اعتراف کنید. البته تفاوتی را در نظر نمی گرفتند و آن این بود که در قیامت اعضا و جوارح انسان علیه او به سخن در می آیند اما در سلول انفرادی و تحت بازجویی و فشار جسمی و روحی، زندانی مجبور به اعتراف دروغ علیه خود نیز می شود بلکه از دستان بازجو و مشت های آهنین آنها رهایی یابد. برای بازسازی چنین محشری بارها متهمین در سلول های کناری را مورد کتک و ضرب و شتم قرار می دادند تا علاوه بر فشار روحی و شکنجه ی ما، ضجه های دردمندانه مضروبین، یادآور عذاب الهی در محشر کبری باشد.



آری چنین است رفتارهایی که در چارچوب حکومت ولایی و باتوجیه حفظ نظام با منتقدان و مخالفان انجام می شود و این موید این گزاره است که نظام مبتنی بر چنین قرائتی از حکومت دینی تحمل هیچ نوع مخالفت و اعتراض قانونی را هم ندارد. در حالی که اساس حکومت پیامبر به عنوان نمونه کامل یک حکومت دینی بر مدارا و مهربانی با مردم استوار بود همچنانکه در قرآن کریم می خوانیم:



فَبِمَا رَحْمَةٍ مِّنَ اللّهِ لِنتَ لَهُمْ وَلَوْ کُنتَ فَظّاً غَلِیظَ الْقَلْبِ لاَنفَضُّواْ مِنْ حَوْلِکَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَشَاوِرْهُمْ فِی الأَمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَکَّلْ عَلَى اللّهِ إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ الْمُتَوَکِّلِینَ. به برکت رحمت الهى، در برابر آنان (مردم) نرم و مهربان شدى! و اگر خشن و سنگدل بودى، از اطراف تو، پراکنده مى‏شدند. پس آنها را ببخش و براى آنها آمرزش بطلب! و در کارها، با آنان مشورت کن! اما هنگامى که تصمیم گرفتى، قاطع باش! و بر خدا توکل کن! زیرا خداوند متوکلان را دوست دارد. (آیه ۱۵۹ سوره آل عمران )



جناب آیت الله خامنه ای



اما آنچنانکه توضیح دادم، بسیار تحت فشار قرار گرفتم تا در دادگاه علیه خود، دوستان و مجموعه سیاسی که با آنها همکاری می کردم و بیشتر از همه، علیه جناب آقای مهدی کروبی که در جریان انتخابات دهم ریاست جمهوری از ایشان حمایت کرده بودم اعتراف کنم و می گفتند “باید اعتراف کنی تا حُر شوی و پس از آن برای اسلام شمشیر بزنی”.



در ادامه چنین فشارهایی و پس از۸۶ روز انفرادی و بعد از ۵۰ روز بی خبری مطلق، عدم دسترسی به تلفن و ملاقات با خانواده (که منجر به طرح این پرسش در رسانه ها شده بود که آیا عبدالله مومنی زنده است؟) پس ازانجام تمرین زیر نظر بازجویان برای اعتراف علیه خود روانه دادگاه شدم. درحالیکه نه اجازه داشتم وکیلی برای خود اختیار کنم و نه البته علاقه ای داشتم حتی با اختیار کردن وکیل – وکیل تسخیری و مورد تایید و هماهنگ با بازجویان- به دادگاهی مشروعیت بخشم که دفاعیه متهمش پیش از محاکمه به او دیکته شده است. بازجویان به دروغ به من گفته بودند که قبل از مهرماه (۱۳۸۸) بدون حکم از زندان آزاد می شوی و کافیست در دادگاه متن مورد نظر را بخوانی تا از بند رهایی یابی. من اما بدنبال آن نبودم که با اعتراف در دادگاه علیه خود، از زندان رهایی یابم بلکه تنها به دنبال آن بودم که از فشار روحی و جسمی شبانه روزی بازجوها و مشت آهنین آنها خلاصی پیدا کنم، تا لااقل هر روز با فحش های رکیک و ناموسی خطاب به خود و خانواده ام مواجه نشوم، تا برای پذیرش یک اعتراف دروغ سرم را داخل چاه توالت فرو نکنند، تا از ضرب و شتم های پیاپی و سیلی و مشت بازجو خلاصی یابم، تا تهدید مداوم به اعدام و اعمال روش های کثیف در بازجویی تمام شود، تا مگر داستان کثیف اعتراف کردن به انحرافات اخلاقی نداشته، پایان یابد. به این ترتیب بود که با دفاعیه ای که برایم آماده شده بود به دادگاه رفتم. در دادگاه تلاش کردم متن دفاعیه را به گونه ای بخوانم که مشخص باشد انشایی دیکته شده را از رو می خوانم. باید علیه خود اعتراف می کردم و متنی دیکته شده را که به مثابه کیفرخواست علیه خود بود به عنوان دفاعیه می خواندم، بدون آنکه اعتقادی به آن داشته باشم. باور کنید تردیدی وجود ندارد که حتی یک گناهکار نیز علاقه ای به اعتراف در دادگاه در برابر عموم ندارد.



اما تجربه زندان اوین و بازجویی های پرحاشیه ماموران وزارت اطلاعات، فرد را به آنجا می کشاند که حتی علیه خود به دروغ در دادگاه اعتراف کند و جالب این است که این اعترافات دروغ مبنای رای و حکم قاضی نیز قرار می گیرد. اگرچه من بارها در دوران بازجویی و بازداشت با فحاشی بازجوها خطاب به قاضی و دادستان نیز مواجه شدم؛ گویی که از نگاه آنها قاضی و دادستان در روند صدور حکم هیچ تاثیر و نظری ندارند و این آنها هستند که برای دستگاه قضایی کشور و کل نظام تصمیم می گیرند. در مورد عدم استقلال دستگاه قضا و مقامات قضایی نیز تنها به اولین جلسه ملاقات با دادستان جدید تهران یعنی آقای دولت آبادی اشاره می کنم. گرچه اوج فشار و شکنجه ها علیه من در دوره دادستان سابق تهران بود و ملاقات من با آقای جعفری دولت آبادی نیز پس از ۵ ماه بازداشت و برگزاری دادگاه صورت می گرفت و طبعا انتظار چندانی نداشتم اما بازجوی مربوطه پیش از انجام این ملاقات موکدا به من گفت که نیاز نیست چیزی از آنچه بر من رفته است به دادستان بگویم و تصریح داشت که “دادستان هیچ کاره است و همه کاره من هستم” بازجو به من گفت که در ملاقات با دادستان بگو “وکیل نمی خواهم” و در نهایت این ملاقات نیز در حضور بازجویی که تجربه شکنجه های چند ماهه او بیش از هر چیزی برایم ملموس و باورپذیر بود انجام پذیرفت و بدیهی است که در این شرایط سخنی برای گفتن با مقام قضایی باقی نمی ماند.



مقام رهبری



باید توجه داشت که آیا قدرت نمایی نهادهای امنیتی در برابر مردم و جایگاه بالادستی آنها در تصمیم گیری های مربوط به روند سرکوب و مهار و کنترل تحولات سیاسی اجتماعی نشان از کاهش مشروعیت حاکمیت نداشته و وابستگی حکومت به قدرت سرکوب را به ذهن متبادر نمی کند؟ و آیا این باور هنوز در ذهن حاکمان ما ایجاد نشده که راه حل استفاده از زور برای ادامه حکومت منسوخ شده است؟ و آیا اینان همچنان پاسخ مناسب برای اعتراض، مخالفت و حق خواهی را سرکوب می دانند؟



بیش از چهارصد روز از بازداشت من می گذرد و اندکی پیش از عید نوروز نیز که با وثیقه ای سنگین از زندان آزاد شده و به مرخصی کوتاهی آمدم، به دلیل نپذیرفتن اراده تیم بازجویی به ادامه اعتراف علیه خود و دیگران در خارج از زندان، به حبس بازگشتم. به آگاهی می رسانم من همچنان به اعتقاداتی که پیش از بازداشت داشته ام پایبندم و آنچنانکه توضیح دادم سخنانی را که تحت فشار در دادگاه روخوانی کردم، بیان اعتقاد خود نمی دانم.



جرم ما این بوده و هست که برای بهبود شرایط کشور اصلاحات و دموکراسی را مناسب ترین روش می دانیم و می خواستیم قدرت نامحدود نهادهای بازدارنده دموکراسی را محدود کنیم. پرسش من این است که آیا حمایت از خواست ملت ایران برای دستیابی به دموکراسی کیفری برابر با تحمیل رفتارهای غیرانسانی و ظالمانه دارد؟ آیا هنوز زمان آن نرسیده که بپذیریم بیان و باور هیچ فرد و یا جریانی نباید موضوع محاکمه قرار گیرد؟



و آیا انتظار اینکه در صورت ثبوت شکنجه، شکنجه گر محاکمه شود انتظار گزافی است؟ اگر به دنبال دفع عملی ظالم و رفع ظلم هستیم محاکمه شکنجه گران است که می تواند به تشویق راه های موثر و عملی برای اجرای عدالت بیانجامد و این کاستن از ظلم و استبداد است که می تواند زمینه ساز اجرای عدالت و قانون گردد.



در نهایت نمی دانم که این ظلم ها و شکنجه ها بر من و خانواده ام که گوشه هایی از آن روایت شد، با چه منطق و به چه قصدی انجام شده است و پاسخی نیز برای این پرسش نمی خواهم چرا که “صلاح مملکت خویش خسروان دانند”. اما آنچه می دانم این است که چنین رفتارهایی نه با عدالت و انصاف سازگار و نه با هیچ قانون وشرعی قابل توجیه است. امید که تشکیل یک کمیته حقیقت یاب، ما را از این ظلم های آشکار برهاند و لختی به سوی عدالت بکشاند.



وَلاَ تَرْکَنُواْ إِلَى الَّذِینَ ظَلَمُواْ فَتَمَسَّکُمُ النَّارُ وَمَا لَکُم مِّن دُونِ اللّهِ مِنْ أَوْلِیَاء ثُمَّ لاَ تُنصَرُونَ.



و بر ظالمان تکیه ننمایید، که موجب مى‏شود آتش شما را فرا گیرد و در آن حال، هیچ ولى و سرپرستى جز خدا نخواهید داشت؛ و یارى نمى‏شوید! (قرآن کریم آیه ۱۱۳ سوره هود)



والسلام



عبدالله مومنی



مرداد ماه ۱۳۸۹



زندان اوین

یکشنبه، شهریور ۱۴، ۱۳۸۹

گزارش

گزارشی از نشست ماهانه اعضای جبهه ملی ایران در قبرس


روز شنبه چهارم سپتامبر جلسه ماهانه اعضاء و یاران جبهه ملی ایران در قبرس برای

بررسی و رایزنی برنامه ها و ادامه دستور کار ماه آینده تشکیل شد .

تمرکز در مسائل فرهنگی و همچنین کمیته زنان و بررسی روشهای بهبود روند کار برای

ماههای آینده یکی از محورهای بحث و گفتگو بود .

تلاش برای سازماندهی و برنامه ریزی دقیق جهت آگاه سازی و ارتباط گیری با طیفهای

مختلف ایرانیان ساکن در قبرس و جذب افراد علاقمند موضوع دیگر جلسه امروز بود .

موضوع وبلاگها و وبسایتهای موجود و نحوه خبر رسانی و پوشش وقایع روز و ارتباط با منابع

داخل ایران مورد بررسی مجدد قرار گرفت .

پیشنهادهای مختلف درباره نحوه برگزاری تظاهراتها و اعمال تغییراتی در آن و نحوه واکنش

نشان دادن به مسائل روز ایران در راستای حمایت از مبارزه مردم جهت دستیابی به آزادی و

محکوم کردن نقض گسترده حقوق بشر توسط حاکمیت تمامیت خواه مورد بازبینی قرار

گرفت .

خواندن مقالات توسط دوستان و بررسی مشکلات گروه پایان بخش جلسه امروز بود .



با سپاس دبیر خانه جبهه ملی ایران ( قبرس )

سه‌شنبه، شهریور ۰۹، ۱۳۸۹

آیا دانستن هزینه های کلانی که بابت یک تکنولوژی روسی پرداخت شده و آگاهی از خطرات و عواقب آن، حق ما ملت ایران نیست?

در سال 1986 میلادی، نیروگاه هسته ای چرنوویل (شوروی سابق) در جریان آزمایش سیستم ایمنی، کند کننده های نوترون را از آن خارج نمودند که نتیجۀ آن رآکتوری بدون کنترل کنندۀ مناسب و در نهایت از کنترل خارج شدن آن بود.


ناتوانی در کنترل رآکتور (به دلیل تکنولوژی ضعیف و غیر استاندارد شوروی سابق) فعل و انفعالاتی را به وجود آورد و کنترل رآکتور را از دسترس خارج نمود. این امر سبب انفجار عظیمی در ساختمان رآکتور گردید و در نتیجۀ آن مقدار زیادی پروتون آزاد شد.



رآکتورها به سیستم نگه دارندۀ ضعیفی مجهز بودند. این سیستم در واقع یک گنبد ساخته شده از سیمان و فولاد می باشد که عینأ در نیروگاه بوشهر نیز به کار گرفته شده است. گرچه روس ها ادعا می کنند که در بوشهر از سیستم نگه دارندۀ مجهزی استفاده کرده اند، ولی تجربه نشان داده است که تکنولوژی روسیه غیر قابل اطمینان بوده و از سوی دیگر به گفتۀ کارشناسان، سیستم نگه دارنده (همان گنبد سیمانی و فولاد)، تنها به مدت 30 سال بهره وری دارد و پس از آن باید بازسازی شود.

روس ها خود میراث دار فاجعۀ بزرگی به نام چرنوویل هستند و حال جمهوری اسلامی که نیز یکی از شاهدان این فاجعه است، چگونه تن به این تکنولوژی داده و می دهد. به گفتۀ مسئولین، 5 میلیارد دلار فقط هزینۀ نیروگاه بوشهر کرده اند (جدا از باجهایی که بابت راه اندازی به روس ها داده اند و می دهند). گرچه شعار جمهوری اسلامی اینست که "انرژی هسته ای حق مسلم ماست" سؤال اینجاست: آیا دانستن هزینه های کلانی که بابت یک تکنولوژی روسی پرداخت شده و آگاهی از خطرات و عواقب آن، حق ما ملت ایران نیست؟

امروز شاید برخی از مردم ایران با داشتن انرژی هسته ای موافق باشند، ولی وقتی از آنها سؤال می شود به چه قیمتی؟ نظرشان عوض می شود. وقتی که جمهوری اسلامی ایران، توان نگهداری از یک چاه نفتی و پالایشگاه را ندارد و قادر به کنترل یا مهار انفجار یک چاه نفتی نیست و برای مهار یک آتش سوزی ساده ماه ها وقت صرف می کند، چگونه می تواند از یک نیروگاه هسته ای نگهداری کند؟

آیا در وقایع اخیر روسیه مانند زلزله و آتش سوزی که به پاس کمک های جهانی، سرد شدن هوا و بسیج بیش از 200 هزار نیرو و ده ها هواپیما فروکش نموده، احتمال وقوع چرنوویل دیگری نبود؟

حال اگر این اتفاق در ایران رخ دهد، نه تنها ملت ایران بلکه کشورهای حوزۀ خلیج فارس نیز از فاجعۀ انسانی و زیست محیطی به دور نخواهند بود

منبع : .http://www.barchin.com/

یکشنبه، مرداد ۳۱، ۱۳۸۹

آگاه باشید فریب نخورید

چندیست که تعدادی افراد سودجو که در میان آنها نام چند شرکت مسافرتی و ساختمانی دیده میشود . با اتکا به تبلیغات گسترده و دادن وعده اقامت دائم کشور قبرس به هموطنان در داخل کشور . از این طریق سعی در جذب سرمایه و فروش ملک به آنها و کسب سودهای کلان نموده اند . در این راستا تعدادی از هموطنان بازیچه اینگونه تبلیغات شده و سرمایه زندگی خود را به امید کسب اقامت دائم قبرس به دست این افراد سودجو سپرده اند و با خرید آپارتمان با قیمتهای هنگفت تحت شرایط مورد نظر این افراد راهی قبرس شده اند . به امید دستیابی به اقامت و زندگی بهتر . اما واقعیت پشت پرده اینگونه تبلیغات چیز دیگریست . روبرو شدن با مشکلات فراوان بخاطر مسئله اقامتی و افت شدید قیمت املاک بخاطر رکود اقتصادی و محدودیت فراوان در جهت واگذاری یا فروش ملک پس از خرید . عملا این هموطنان را دچار سردر گمی و مشکلات فراوان کرده . به طوری که این خریداران پس از گذشت اندک زمانی متوجه میشوند که فریب خورده اند و سرمایه شان قابل بازگشت نمی باشد و تنها کسانی که از این سودهای هنگفت بهره برده اند همین افراد و شرکتهای تبلیغ کننده با ارائه وعده های دروغین هستند و عجبا که همچنان به کار خود بدون هیچ مشکلی ادامه میدهند


امیدواریم با اطلاع رسانی سایر هموطنان متضرر و فریب اینگونه افراد را نخورند

جمعی از ایرانیان قبرس